.jpg)
گریه می کنم زیر نور ستاره ها / باید می رفتم باید مداد رنگی هایم را برمی داشتم و این تنهایی عمیق را که مثل پیراهنی بی رنگ روی تنم بود / فرو می کردم در دهان اتاق من دخترکی بی قرار شده ام که حرفهایم شبیه گنجشکهای کوچک به سمت تو پرواز می کنند. من با تو حرف می زنم چرا که / فقط تو می دانی آرزوها... پروانه های روشنی هستند که گاهی گیر می افتند میان موهایت فقط تو می فهمی زمین قصه ای طولانی ست که سطرهایش کشیده می شود روی کوه ها... میان دره ها شاید یک روز / جهان آنقدر اشک بریزد که سر برود دریاها / که ماهی های قرمز دلتنگ جای آدم ها را بگیرند موجها را تو شانه کن! دستهای تو می تواند پریشانی را از موهای دریا جدا کند و برای صدف ها خوشبختی ببافد.
نظرات شما عزیزان:
|